جدول جو
جدول جو

معنی گاو عنبری - جستجوی لغت در جدول جو

گاو عنبری
(وِعَمْ بَ)
جانوری که او را عنبر است و از او عنبر زاید. رجوع به گاو عنبر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گاز انبری
تصویر گاز انبری
به شکل گاز انبر
فرهنگ فارسی عمید
(وِ عَمْ بَ)
پستاندار عظیم الجثۀ دریائی شبیه به وال که در دریا میماند. گویند عنبر فضلۀ او است. (از آنندراج) (از غیاث). کاشالوت، ماهی عنبر، بالۀ لطمیه، گاو بحری. قال الزمخشری سمعت ناساً من اهل مکه یقول هو (ای العنبر) صفع ثور فی بحر الهند. (تاج العروس) و رجوع به عنبر و گاو بحری، گاو عنبری و گاو عنبرین و رجوع به قطاس و قیطوس و بحری قطاس و پرچم شود:
ز مار مهره برآری ز ابر مروارید
ز گاو عنبر سارا ز یاسمن زنبق.
انوری.
گاو عنبر برهنه تن پیوست
خر بربط بریشمین افسار.
خاقانی.
گاو عنبرفکن از طوس به دست آرم لیک
بحر اخضر نه به عمان به خراسان یابم.
خاقانی.
شیربزمینم نه آن شیری که بینی صولتم
گاو زرینم نه آن گاوی که یابی عنبرم.
خاقانی.
بحر دیدستی که خیزد گاو عنبرزای ازو
گاو بین زو بحر نوشین هر زمان انگیخته.
خاقانی.
گر بیهنر بمال کند کبر بر حکیم
کون خرش شمار اگر گاو عنبر است.
سعدی.
مولانا هاتفی در معراج رسول علیه الصلوه والسلام گفته:
ز الطاف او شور دیگر شده
ز بوی خوشش گاو عنبر شده.
(از شعوری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گاو عنبر
تصویر گاو عنبر
گاو عنبری: گاو دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گاز انبر یا حرکت (محاصرهء) گاز انبر. دوستون نظامی را از یک نقطه بشکل دو تیغه گاز انبر یا عدد (7) برای محاصره دشمن فرستادن بنحوی که چون نزدیک دشمن رسند بتدریج دو ستون مانند لبه های گاز انبر بیکدیگر نزدیک گردند و دشمن را مغلوب کرده بیکدیگر پیوندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل عنبری
تصویر گل عنبری
گل نسرین از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار